
فلسفه هایدگر، به ویژه «هستیشناسی» او، حول مفهوم «هستی» و چگونگی ارتباط آن با وجود انسان متمرکز است. او استدلال میکند که ما باید با پرسش اساسی خود «هستی» دست و پنجه نرم کنیم، نه فقط موجودات و موجودیتهای خاصی که با آنها مواجه میشویم. او بر اهمیت وجود انسان که او آنرا («دازاین») نامید، در درک معنای «هستی» و نحوه تعامل ما با جهان تأکید میکند.
او از این اصطلاح برای اشاره به حالت منحصر به فرد هستی که انسانها دارند استفاده میکند. دازاین فقط یک هستی نیست، بلکه یک «هستی-آنجا» یا «هستی-در-جهان» یا در جهان بودن است.
هستی
دغدغه اصلی هایدگر ماهیت خود «هستی» است، نه فقط موجوداتی که وجود دارند. او استدلال میکند که فلسفه سنتی اغلب این پرسش اساسی را نادیده گرفته و در عوض بر ویژگیهای چیزها تمرکز کرده است.
اصالت در مقابل عدم اصالت
هایدگر مفهوم اصالت را بررسی میکند که شامل مواجهه با محدودیت خود و پذیرش وجود خود است. از سوی دیگر، عدم اصالت با تمایل به انطباق با هنجارهای اجتماعی و اجتناب از مواجهه با وجود خود مشخص میشود.
زمانمندی
او بر نقش زمان در شکلدهی به وجود انسان تأکید میکند. او استدلال میکند که درک ما از گذشته، حال و آینده برای درک اینکه ما که هستیم و چگونه با جهان تعامل میکنیم، بسیار مهم است.
هستی در جهان
هایدگر بر ارتباط متقابل وجود انسان و جهان تأکید میکند. او استدلال میکند که ما نمیتوانیم دازاین را بدون درک رابطه آن با جهان اطرافش درک کنیم.
در فلسفه هایدگر، «هستی در جهان» مفهومی بنیادی است که جوهره وجود انسان را توصیف میکند، و به طور خاص بر چگونگی ارتباط ما با جهان و مشارکت ما در آن تمرکز دارد. این مفهوم درباره بودن در جهان به عنوان یک موجودیت جداگانه نیست، بلکه درباره بودن ما به عنوان بودن در جهان است، جایی که جهان نه تنها یک پسزمینه، بلکه بخش جداییناپذیر از وجود ماست.
فناوری
هایدگر به طور انتقادی نقش فناوری را در جامعه مدرن بررسی میکند و استدلال میکند که میتواند منجر به از دست دادن ارتباط با هستی و تقلیل وجود انسان به مجموعهای از فرآیندهای محاسباتی شود.
حقیقت
هایدگر مفهوم حقیقت را مورد بازنگری قرار میدهد و از درک صرفاً شناختی حقیقت به عنوان توافق با واقعیت فراتر میرود. او بر ایده «آلتیا» یا «آشکارسازی» تأکید میکند که شامل قرار دادن چیزها در پرتو هستی است.
در فلسفه هایدگر، حقیقت صرفاً موضوع تطابق بین یک فکر و یک واقعیت نیست، بلکه فرآیندی از آشکارسازی یا افشای ذات اشیا است
برای هایدگر، حقیقت ارتباط نزدیکی با هستی دارد. هستی واقعیت بنیادی است که تمام وجود را در بر میگیرد و حقیقت فرآیند آشکارسازی یا ظهور هستی است
.
در اصل، فلسفه هایدگر میکوشد فراتر از پرسشهای فلسفی سنتی برود و به ماهیت بنیادی وجود و چگونگی تعامل ما، به عنوان انسان، با آن بپردازد.
بیشتر بخوانید: