همه جان انگاری پیشنهاد میکند که همه مواد از ذرات گرفته تا سیارات ذاتاً دارای نوعی آگاهی هستند.
در جهان تضادها، همه جان انگاری پل بین دنیای فیزیکی و متافیزیکی است. این نشان می دهد که آگاهی در سراسر جهان فراگیر است. هر ذره ریز دارای کیفیتی شبیه به ذهن است. این ایده راه های جذابی را برای بررسی ماهیت خود واقعیت و جایگاه انسان در کیهان باز می کند.
همه جان انگاری دقیقا چیست؟
همه جان انگاری یعنی آگاهی محدود به انسان یا حیوان نیست. در عوض، این ویژگی اساسی همه چیز در جهان فیزیکی است. بر اساس این فلسفه باستانی، هر قطعه ماده و اتم دارای جنبه های ذهنی داخلی است
آیا مولانا از همین موضوع میگوید:
هر ذره که در هوا و در هامون است
نیکو نگرش که همچو ما مجنون است
هر ذره اگر خوش است، اگر محزون است
سرگشتهٔ خورشیدِ خوشِ بیچون است
همه جان انگاری به متفکران پیشاسقراطی مانند تالس بر میگردد، که می گفت همه چیز «پر از خدایان» است. در طول تاریخ، این ایده بارها مطرح می شود. در دوران رنسانس با فیلسوفانی، از جمله اسپینوزا، که نظریه خود را «خدا یا طبیعت» نامید، بازگشتی پیدا کرد و به این نکته اشاره کرد که معنویت و آگاهی در همه چیز در جهان وجود دارد.
همه جان انگاری تضاد آشکاری با ثنویت دکارتی ارائه می دهد که ذهن و ماده را مجزا میداند و در عوض، نشان می دهد که آگاهی ویژگی ذاتی همه مواد است حتی جرم یا انرژی. برای مثال، به جای اینکه سنگی را بیجان بدانیم، میتوان آن را نوعی تجربه ابتدایی یا نوعی آگاهی ابتدایی دانست که در انتظار به خود آمدن است.
آگاهی در همه جان انگاری
همه جان انگاری نظریه ای در مورد آگاهی است که استدلال میکند هر چیز مادی دارای نوعی ذهن یا حداقل جنبه ای از ذهن است. بر اساس همه جان انگاری، آگاهی فقط زمانی به وجود نمیآید که ماده خود را به شیوهای درست سازگار کند. در عوض، آگاهی به شکلی همیشه وجود داشته است.
از این منظر، همه جان انگاری ارائه راه جدیدی از تفکر در مورد این است که جهان از چه چیزی ساخته شده است. آنطور که مولانا میگوید یک ذره خورشید بی چون آگاهی را تجربه میکند.
با این حال، چگونه تک تک ذره های خودآگاه، مثلاً در نورونها ترکیب میشوند تا تجربیات ذهنی واحدی را در ارگانیسمهای بزرگتری مانند انسانها شکل دهند؟
بیشتر بخوانید: