
پنجم ژوئن، زادروز شاعر، نویسنده و نمایشنامه نویس اسپانیایی “فدریکو گارسیا لورکا” ست. بسیاری او را به عنوان یک شاعر میشناسند اما نبوغ او در زمینه های موسیقی، شعر و ادبیات از سنین کودکی نمایان بود. لورکا یک نیروی انقلابی و سمبل خلاقیت هنری بود.
لورکا زندگی پر فراز و نشیبی داشت. در طول زندگی اش شاهد سقوط و ظهور دولت های فاشیستی و شروع شدن جنگ داخلی اسپانیا بود. او اگرچه خود در طول زندگی اش با غم و احساس سرخوردگی بابت طرد شدن از اجتماع دست و پنجه نرم میکرد اما باز هم از توانست نبوغ و خلاقیت هنری خود را به بهترین شکل به کار برد تا صدایی باشد برای بی صدایان.
مادرید
لورکا در سال ۱۹۸۹ در روز پنجم ژوئن متولد شد. او کودکی خود را اغلب در حومه شهر و در دل طبیعت گذراند که بعدها منجر به پدید آمدن عناصر طبیعی در اشعارش شد. لورکا اگرچه با اشعارش شناخته میشود اما عشق اول او موسیقی بود. او از کودکی پیانو را به خوبی مینواخت و غرق در نواختن کارهای بتهوون و شوپن بود. او همچنین علاقه خاصی به “فلامنکو” (سبکی از آواز، موسیقی و رقص اسپانیایی) داشت. پس از مرگ معلم موسیقی اش لورکا به کل موسیقی را ترک کرد و به ادبیات روی آورد. پس از ثبت جایگاهش در حلقه هنرمندان گرانادا، لورکا به مادرید رفت و در آنجا با بزرگانی مانند لوئیس بونوئل و سالوادور دالی، که مکتب سورئالیسم را در اسپانیا شکل دادند دوستی نزدیکی را شکل داد.
عشق
سال های ۱۹۲۰ سال های اوج شکوفایی ادبی لورکا بودند. سالهایی که بسیاری از اشعار او در حلقه های ادبی خوانده شدند و مورد تحسین منتقدان قرار گرفتند. در طی این سالها او همچنین با سالوادور دالی دوستی عمیق و رمانتیکی را شکل داد که تا امروز مورد بحث هنرمندان است. پس از اتمام رابطه اش با سالوادور دالی، لورکا شروع به سفر کرد. سفر او به نیویورک جرقه خلق یکی از مهمترین آثارش یعنی “شاعری در نیویورک” را زد. سالهای سفر به اشعار لورکا شکل داد و صدای او را رساتر و سیاسی تر و خشمگین تر نمود.
تئاتر به مثابه انقلاب
لورکا در سال ۱۹۳۰ به اسپانیا بازگشت. رژیم دیکتاتوری در اسپانیا فروریخته و جمهوری دوم اسپانیا در حال ظهور بود. لورکا در سال ۱۹۳۱ به عنوان مدیر “لا باراسا” منصوب شد. لا باراسا یک گروه تئاتر دانشجویی سیار بود که توسط جمهوری تاسیس شده بود. ماموریت آن؟ آوردن تئاتر و فرهنگ هنر به حومه شهرهای اسپانیا. لورکا عمیقا اعتقاد داشت که تئاتر باید برای تمامی اقشار جامعه قابل دسترسی باشد، به خصوص طبقه فروخورده و کارگر. او میگفت:”تئاتر شعریست که از کتاب برمیخیزد و انقدر خوی انسانی پیدا میکند که به سخن می آید، داد میزند و میگرید.” با لا باراسا بود که لورکا مهمترین نمایش هایش را به پرده آورد. نمایشی مانند: “عروسی خون”.
اما روزهای خوش کوتاه بودند. دولت راستگرا و فاشیستی در اسپانیا در حال قدرت گرفتن بود.
تراژدی لورکا
در نیمه تابستان سال ۱۹۳۶ اسپانیا درگیر جنگ داخلی تمام عیاری شد. جمهوری دوم اسپانیا شکست خورد و در خلال این جنگ لورکا، که یک سوسیالست همجنسگرا بود دستگیر و روز بعد توسط نیروهای فالانژ اسپانیا در مکانی نامعلوم اعدام شد.
قصیدهی کبوتران تاریک
بر شاخههای درخت غار دو کبوتر ِ تاریک دیدم،
یکی خورشید بود و آن دیگری، ماه.
« ـ همسایههای کوچک! (با آنان چنین گفتم.)، گور من کجا خواهد بود؟»
ـ “در دنبالهی دامن ِ من” چنین گفت خورشید.
ـ “در گلوگاه من” چنین گفت ماه.
و من که زمین را بر گُردهی خویش داشتم و پیش میرفتم
دو عقاب دیدم همه از برف و دختری سراپا عریان که یکی دیگری بود و دختر هیچ کس نبود.
« ـ عقابان کوچک! (بدانان چنین گفتم) گور من کجا خواهد بود؟»
ـ “در دنبالهی دامن ِ من” چنین گفت خورشید.
ـ “در گلوگاه من” چنین گفت ماه.
بر شاخساران درخت غار دو کبوتر عریان دیدم.یکی دیگری بود و هر دو هیچ نبودند.
از: فدریکو گارسیا لورکا.
بیشتر بخوانید: