فیلسوفان عواطف، عشق، محبت، ترحم و… را به عنوان عنصری کلیدی در فرهنگ سازی، سنتها و شکلدهی اخلاق و ماهیت انسانی بررسی میکنند. چگونه احساسات و عواطف انسان، درک، اخلاق و وجود او و جامعه را شکل می دهد؟
آیا محبت توجه و احساسی است که فرد نسبت به شخص یا چیز دیگری دارد؟ این موضوع همواره اندیشمندان را بر آن داشته که عشق و مَحبت و عاطفه را تحلیل و معنی کنند .
در الگوی افلاطون عقل، روح و اشتها یا شهوت هر سه در شکل عشق و محبت نقش دارند. قسمت عقلانی چیزهایی مثل حکمت و حقیقت می خواهد. روح احساسات خشم یا شجاعت را در بر میگیرد و بخش اشتها یا شهوت میل به لذت های جسمانی دارد.
در چارچوب اخلاق ارسطو، محبت نقش مهمی در شکلگیری فضیلت ایفا میکند. او میگوید که اگر احساسات خود را به درستی مدیریت کنیم، می توانند راهنمای مفیدی برای عمل اخلاقی درست باشند. به گفته ارسطو، سخاوت واقعی در محبت نسبت به دیگران است. او معتقد است که پرورش این عادات می تواند ما را به خوشبختی برساند.
فلسفه هیوم
به نظر دیوید هیوم عاطفه در طبیعت و دانش انسان نهفته است. به گفته او عواطف افکار و رویکرد های ثانویه نیستند، بلکه تجربیات اولیه هستند که بر نحوه دید و تعامل ما با جهان تأثیر میگذارند و این عواطف هستند که رفتار ما را هدایت میکنند.
در فلسفه هیوم، عواطف قضاوت های اخلاقی و وحدت اجتماعی را شکل می دهد. ما بر اساس اینکه اعمال و رفتارها چه احساسی در ما ایجاد می کنند، تمایزات اخلاقی خاصی داریم.
کانت بین تمایلات( امیال و احساسات طبیعی) و وظایف اخلاقی (اعمالی که انجام می دهیم چون می دانیم درست هستند) تفاوت اساسی قائل می شود.
او معتقد بود که عشق و عاطفه امری احساسی است، نه تمایلی، و نمی توان آن را با وظیفه فرمان داد. کانت عواطف را به دو نوع تقسیم کرد:خیرخواهی و رضایت. خیرخواهی، میل به ارتقای خوشبختی دیگران است، در حالی که رضایت، لذت تأیید دیگران است.
نیچه
فردریش نیچه با انتقاد بر دیدگاه های اخلاقی سنتی، عواطف اخلاقی فرهنگی و سنتی مانند ترحم و شفقت را نادرست میدانست زیرا آنها را نشانه ضعفی می دانست که خود انسان و زندگی را انکار می کند. در دیدگاه او ترحم به جای اینکه مردم را قادر به غلبه بر مشکلات و رشد کند، آنان را وابسته و ضعیف نگاه میدارد.
نیچه معتقد بود که فرد میبایست درک عاطفه و محبت را از طریق اراده معطوف به قدرت بیابد که به عنوان محرک اصلی همه اعمال انسانی توصیف میشود. عواطفی مانند غرور و جاه طلبی در «اراده معطوف به قدرت»، مردم را به ابراز وجود و یافتن هدف رهبری میکنند.
او طبقه عامه جامعه را گله ای مینگریست و در مورد ارزشهایی مانند عواطف و مَحبت پیشنهاد میکرد که باید به شیوه ای جدید فکر کنیم. ترحم و عواطف تنها احساسات خشک و خالی نیستند. او از اصالت، اعتماد به نفس و خلاقیت پشتیبانی می کرد و انتقاد میکرد که باید ارزشها و رفتار های اجتماعی را دوباره بررسی کنیم.
بیشتر بخوانید: