“اشتیاق به تخریب نیز نوعی شور خلاقانه است”. میخائیل باکونین یکی از برجسته ترین چهره های انقلابی قرن نوزده و از بنیان گذاران آنارشیسم به شمار می آید.
میخائیل، آنارشیست و فیلسوف و نویسنده در روز سی و یکم ماه مه سال ۱۸۱۴ در روسیه تزاری در خانواده ای آریستوکرات متولد شد. طبق سنت خانواده او را به مدرسه معتبر نظامی فرستادند تا توپچی شود. اما او، بیزار از زندگی نظامی، در بیست و یک سالگی از خدمت فراری شد و به مطالعه فلسفه هگل پرداخت. فلسفه هگلی باعث شد روسیه را به مقصد آلمان ترک کرده و به “هگلی های جوان”، گروهی رادیکال از دانش آموزان مکتب هگل بپیوندد. او در این برهه زمانی به سوییس و بلژیک مسافرت کرد و دست آخر در پاریس ماند. در این زمان بود که میخائیل شروع به نوشتن مطالب انقلابی کرد. در این زمان او همچنان با پیر-ژوزف پرودون (فیلسوف، اقتصاددان و جامعه شناس فرانسوی) و کارل مارکس نیز دیدار کرد.
ویژگی که باکونین را از دیگر فیلسوفان آنارشیست زمانش جدا میکند طبیعت انقلابی اوست. او بیشتر از اینکه فیلسوف، نویسنده یا متفکر باشد، انقلابیست. این ویژگی او بود که باعث دستگیری اش توسط امپراطوری هامبورگ و حبس طولانی مدت اش در روسیه شد. هنگامی که شعله های انقلاب ۱۸۴۸ در اروپا شعله ور شد خشم انقلابیون و خشونت انقلاب، باکونین را نترساند. او این خشم را حاصل سال ها ظلم و ستم طبقه حاکم بر مردم می دانست. در نظر او این خشم برای ایجاد دنیایی برابر لازم بود بنابراین او در راستای این عقیده و با هدف پخش هرچه وسیع تر آتش انقلاب، به شرق پاریس مسافرت کرد. در این زمان بود که دستگیر و به حبس و تبعید محکوم شد.
انجمن های انقلابی
باکونین در سال ۱۸۵۷ از زندان آزاد شد. سپس با دختر تاجری لهستانی ازدواج کرد. این ازدواج اسباب مسافرت او را به دور دنیا فراهم کرد. او در طی این سال ها به سن فرانسیسکو، بوستون، ماساچوست مسافرت کرد، توقفی طولانی در لندن داشت و پس از آن به ایتالیا و ژنو رفت. در حین مسافرت بوکانین عقاید آنارشیستی خود را بسط و گسترش داد و توانست شبکه ای مخفی از انجمن های انقلابی را سازماندهی کند.
بسیاری باکونین را به اختلافاتش با کارل مارکس میشناسند، این دو در ژنو برای اولین بار در “اولین انترناسیونال” (فدراسیون بین المللی از گروه های کارگری که هدف آن لغو دولت های سرمایه داری به نفع فدراسیون جوامع سوسیالیستی بود) با هم درگیر شدند. باکونین با اقتدارگرایی مارکس، اصرار او بر تمرکز سیاسی و بر اینکه انقلابیون برای دستیابی به سوسیالیسم باید از قدرت و نهاد های دولتی استفاده کنند، مخالف بود. باکونین معتقد بود قدرت سیاسی ذاتا سرکوبگر است حال چه در دستان پرولتاریا باشد و چه در دستان بورژوا. در این راستا بوکانین بشدت از رای گیری و مشارکت سیاسی به عنوان راهی برای ایجاد تغییر انتقاد میکند.
بیشتر بخوانید:
موسیقی اعتراضی: به سنگرها بیایید
“قوانین، هرگونه فرم از قدرت، هر فیگور قدرتمند و با امتیاز و نفوذ را، حتی اگر رسمی و قانونی، رد کنید. حتی اگر آنها با حق رای به قدرت رسیده باشند. زیرا دست آخر، آن اقلیت سلطه جوی تازه به قدرت رسیده نیز ابزار سرکوب و سلطه را بر ضد اکثریت شکست خورده اعمال خواهند کرد.”
از کتاب های میخائیل باکونین که به فارسی ترجمه شده اند میتوان به کتاب “خدا و دولت” با ترجمه علیرضا گودرزی اشاره کرد.