روی کار آمدن سالوادور آلنده ملی شدن برخی صنایع شیلی را به همراه داشت. به منظور پیشگیری از وقوع این امر، کودتا لازم بود. در چنین روزی بود که ویکتور خارا، خواننده مردمی شیلی به همراه پنج هزار نفر دیگر به ورزشگاه سرپوشیده ای در سانتیاگو برده و تیرباران شدند. ویکتور لیدیو خارا مارتینِس، خواننده، نویسنده و شاعر شیلیایی بود. او در روستایی در شیلی زاده شد. با موسیقی از طریق آهنگ های بومی شیلی که مادرش آنها را میخواند آشنا شد. او با خانواده خود از روستا به پایتخت شیلی مهاجرت کرد. در آنجا به دانشگاه رفت و به مطالعه موسیقی بومی شیلی پرداخت. او در خلال محیط پر تب و تاب سیاسی شیلی اولین آلبوم خود را منتشر کرد.
راوی
پس از پیروزی سالوادور آلنده در انتخابات دموکراتیک و آزاد شیلی در سال ۱۹۷۰ ویکتور خارا در حمایت از او به شهرهای مختلف سفر کرد و برای مردم موسیقی نواخت. هنگامی که در سال ۱۹۷۳ یک شب با صدای غرش جنگنده ها در آسمان و تانک ها در خیابان برخواست، از سرنوشت خود خبر داشت. او به همراه پنج هزار نفر دیگر به جرم حمایت از سالوادور آلنده به ورزشگاهی برده شدند. روایت ها از آخرین روزهای زندگی ویکتور خارا متفاوت است. یکی از بازماندگان آن روز، خبرنگار شیلیایی “میگل کابنساز” بود:
“ترس و هرج و مرج همه جا را فراگرفت. یک فرد تنها زمانی میتواند آن حجم از دیوانگی و وحشت جمعی را بفهمد که آن را تجربه کرده باشد. زندانیان را بر روی نیمکت های استادیوم نشاندند. سربازان در قسمت پایین استادیوم در میدان، لوله های مسلسلشان را به طرف ما گرفته بودند و نورهای قوی را بر چشمان ما می تاباندند. ناگهان کسی از فرط وحشت شروع کرد به داد زدن … از ترس عقلش را از دست داده بود … سربازان آتش گشودند …” به گفته او ویکتور خارا زندانیان را به آرامش دعوت میکرد و در میان آنها راه میرفت. او به سرعت شناسایی شد. سربازان انگشتان او را خرد کرده و سپس تیربارانش کردند.
دادخواهی
بدن پر از گلوله ویکتور خارا توسط همسرش در سکوت به خاک سپرده شد. اما در سال ۲۰۰۹ مقبره او شکافته شد و بدن او برای کالبد شکافی مورد معاینه قرار گرفت. در سال ۲۰۱۲ “پدرو بارینتوس” یکی از افسران ارتش پینوشه توسط دادگاهی در شیلی به دست داشتن در قتل او محکوم شد. “پدرو بارینتوس” در سال ۲۰۲۳ پس از پنجاه سال طی حادثه جاده ای در فلوریدا دستگیر، تابعیت آمریکایی او لغو و به شیلی فرستاده شد. بعد ها هشت تن دیگر نیز به دست داشتن در قتل او محکوم شدند.ویکتور خارا به نماد استقامت مردم شیلی تبدیل شد. مرگ او زخمی بود بر تن آن “کشور باریک”. سیزده سال پس از رفتن پینوشه استادیوم ملی شیلی استادیم “ویکتور خارا” نام گرفت.
گیتار من
شعر من در مدح هیچکس نیست
نه برای خواندن است که میخوانم
نه برای عرضهی صدایم.
نه!
من آن شعر را با آواز میخوانم
که گیتار پُر احساس من میسراید.
چرا که این گیتار قلبی زمینی دارد.
و پرندهوار، پرواز کُنان در گذر است.
و چون آب مقدس
دلاوران و شهیدان را به مهر و مهربانی تعمید میدهد.
پس ترانهی من آنچنان که «ویولتا» میگفت هدفی یافته است.
آری گیتار من کارگر است
که از بهار میدرخشد و عطر میپراکند
گیتار من دولتمندان جنایتکار را به کار نمیآید
که آزمند زر و زورند.
گیتار من به کار زحمتکشان خلق میآید.
تا با سرودشان آینده شکوفا شود.
چرا که ترانه آن زمانی معنایی مییابد
که قلبش نیرومندانه در تپش باشد.
و انسانی آن ترانه را بسراید
که سرود خوانان شهادت را پذیرا شوند.
شعر من در مدح هیچکس نیست
و نمیسرایم تا بیگانهای بگرید.
من برای بخش کوچک و دور دست سرزمینم میسرایم
که هر چند باریکهای بیش نیست
اما ژرفایش را پایانی نیست.
شعر من آغاز و پایان همه چیز است.
شعری سرشار از شجاعت
شعری همیشه زنده و تازه و پویا
بیشتر بخوانید:
موج نوی سینمای ایران با ابراهیم گلستان