برتولت برشت، نویسنده، نمایشنامه نویس و شاعر، از برترین چهره های ادبی قرن بیستم به شمار میرود. او در آلمان متولد شد. در خلال جنگ جهانی اول به عنوان پزشک خدمت کرد، متاثر از زشتی های جنگ به برلین رفت و به تئاتر روی آورد. با به روی کار آمد آلمان نازی او تحت تعقیب قرار گرفت، شهروندی آلمان را از دست داد و تبعید شد. برشت به آمریکا آمد، در آمریکا دادگاهی شد. او همچنان به نوشتن ادامه داد.
تاثیر برشت بر تئاتر انقلابی بود و برای همیشه آن را دگرگون کرد. تئاتر مدرن وامدار برشت است. هنگامی که “تئاتر ناتورالیستی (طبیعت گرایی)” در اوج خود بود و تنها قصد تماشاگران دور شدن از وقایع اجتماعی و سیاسی زمان بود برتولت برشت گفت: “تماشاگران مغز خود را همراه با کلاه هایشان در رختکن آویزان میکنند.”
تئاتر احساسی
او ضد تئاتر احساسی، باور داشت هنگامی که تماشاگران با بازیگران همذات پنداری کرده، میخندند و گریه میکنند در همین حال توانایی تفکر و قدرت قضاوت خود را از دست میدهند. او به تماشاگران توصیه میکرد در هنگام دیدن تئاتر از دخیل کردن احساساتشان بپرهیزند و تا حد ممکن از لنز منطق به مسائل مطرح شده نگاه کنند. اینگونه تماشاگران به تفکر واداشته شده و میتوانند به مسائل سیاسی، اجتماعی و … که در طول تئاتر مطرح میشوند بیندیشند. او برای همراه کردن تماشاگران به دور از احساسات یک سری از تکنیک های مخصوص را در اجرای نمایشنامه ها به کار میگرفت. تئاتر برشت به عنوان “تئاتر اپیک (روایتی)” شناخته میشود. او پروسه دور کردن تماشاگر از حس را “اثر بیگانگی” نامید.
نمایشنامه های نوشته شده توسط برتولت برشت امروزه همچنان در سراسر جهان در حال اجرا هستند. برشت منتقدانی نیز داشت که او را به تقلید از دیگر بزرگان تئاتر متهم کردند. او در سن ۵۸ سالگی به دلیل نارسایی قلبی درگذشت. او قبل از مرگ خطاب به پزشکش گفت: “راحتم بگذارید”. این آخرین کلام او بود. برشت در گورستانی کوچک در نزدیکی خانه اش دفن شده است.
راستی که در دوره تیره و تاری زندگی میکنم”
امروزه فقط حرفهای احمقانه بیخطرند
گره بر ابرو نداشتن، از بیاحساسی خبر میدهد،
و آنکه میخندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است.”
بیشتر بخوانید: