چخوف، نویسنده بزرگ روس از دیگر نویسندگان زمان خود، تولستوی و داستایوفسکی کمتر شناخته شده است. او بیشتر نویسنده داستان های کوتاه بود تا رمان. ساده زندگی میکرد.
عقیده های فلسفی پیچیده در داستان هایش خودنمایی نمیکنند و برخلاف نویسندگان آریستوکراتی مثل ایوان تورگینف از خانوده ای کشاوز و تهی دست بود. او حتی شباهتی به گورکی نیز نداشت و مانند او عقیده های سیاسی اش خلاقیت اش را تحت تاثیر قرار نمیداد. چخوف سخت کوش بود و هیچگاه در مورد خودش اظهار نظر های والا و بزرگوارانه نمیکرد. او اهل شرارت های معمول روس ها یعنی وودکا و قمار نیز نبود. و مهم از تر همه حتی وقتی به یک نویسنده موفق تبدیل شد هرگز حرفه اصلی اش، طبابت را کنار نگذاشت. او همیشه در خدمت دوستان و خانواده اش بود حتی زمانی که خودش از بیماری رنج میبرد.
باب بلیدزدیل
چخوف در سال ۱۸۶۰ در روسیه متولد شد. او از کودکی طعم سخت زندگی روسی را چشید. پدرش رعیتی بود که با خشونت با کودکشانش رفتار میکرد، مادرش اما باعث شد ردپای انسانیت در داستان هایش همیشه نمایان باشد. باب بلیدزدیل به تازگی کتابی را در مورد چخوف نوشته (چخوف، چخوف میشود). که زندگی چخوف را با تحلیل دقیق داستان ها و نامه هایش از سال های ۱۸۸۶ تا ۱۸۸۷ شرح میدهد. در واقع در این کتاب چگونگی بسط و گسترش شخصیت چخوف مورد بحث نیست بلکه موضوع مورد بحث این است: “چخوف هرگز نمیتوانست کسی به جز چخوف باشد.”
دو سال از زندگی چخوف
بلیدزدیل این دو سال طاقت فرسا از زندگی چخوف را به صورت مختصر اینگونه تفسیر میکند:
” در سال ۱۸۸۶، از دکتر ۲۶ ساله اهل مسکو، ۱۱۲ داستان کوتاه، قطعات طنز، و مقاله منتشر شد. او در سال ۱۸۸۷ شصت و چهار داستان کوتاه نوشت که سه جلد از این داستان ها به انتشار رسیدند. در همین حال، سه ساعت در روز، شش روز در هفته، دکتر چخوف در مطب خود در محل اقامت خانوادهاش بیماران را معالجه میکرد. و با مردم تماس مستقیم داشت. او با پدر و مادر و خواهر و برادر کوچکترش زندگی و از آنها حمایت می کرد. در زمستان ۱۸۸۶ چخوف ازدواج کرد. او همچنان با دوستان، نویسندگان، و منتقدان از اقشار مختلف نامه نگاری میکرد و نویسندگان مشتاق نوپا را با هوش و ذکاوت و شوخ طبعی مخصوص به خودش به نوشتن تشویق میکرد.”
بیشتر بخوانید:
کتابی که بلیدزدیل در مورد چخوف نوشته از سری کتاب های نایاب است که چیز جدیدی در مورد او به ما یاد نمیدهد بلکه به ما یاد میدهد چگونه از خواندن آثار او لذت ببریم. خواندن این کتاب مثل خواندن داستان های او همراه با یکی از طرفداران و عاشقان اوست. کسی که به نکات ظریف داستان های چخوف توجه میکند اما هیچگاه او را بیش از حد جدی نمیگیرد. کسی که چخوف را با عشقش برای شجاعت، عجایب زندگی، بی رحمی ها، حماقت ها و تناقض های زندگی میشناسد.