سالها پیش درایالت میشیگان، مایکل گوستافسون و همسرش هیلاری کتابفروشی کوچکی را راهاندازی کردند. آنها پس از ازدواج تصمیم به راه اندازی این کتابفروشی گرفتند تا ساعات بیشتری را در طول روز کنارهم بگذرانند. مایکل یک ماشین تحریر قدیمی از پدربزرگش به ارث برده بود، ماشین تحریری که هنوز کار میکرد. در طول آماده سازی و طراحی داخلی کتابفروشی، او فکر کرد شاید دیدن این ماشین تایپ برای مردم هم جالب باشد.
آنها تصمیم گرفتند که هر روز یک کاغذ سفید جدید در ماشین تایپ قرار بدهند تا هر کس هر چیز که دوست داشت با آن تایپ کند. از نظر آنها این کار باعث جذب بیشتر مشتری و محیطی دوستانه می شد، و هرکس می توانست شعرهایی کوتاه، اظهار عشق و یا حتی شاید اعترافاتش را با آن تایپ کند.
نوشتهی تأثیرگذار
همه به تدریج جای ماشین تحریر را یاد گرفتند: طبقهی پایین فروشگاه. مایکل بعد چندی همراه با دوستش شروع به خواندن یادداشت ها کردند. به گفته او این یادداشتهای کوتاه گاهی آنها را میخنداند و گاهی اشکشان را سرازیر میکرد.
مایکل میگوید: “فهمیدیم که نوشتهی تأثیرگذار، قرار نیست حتماً به قلم نویسندگان کتابهای پرفروش نوشته شود. هر یک از ما حرفها و اشارههایی داریم که میتوانیم از خود برای دیگران به جا بگذاریم. درست نیست این نوشتهها داخل قفسهی شخصی کتابفروشی، محصور شوند.”
مایکل گوستافسون تصمیم گرفت بخشی از نوشتهها را انتخاب کرده و پس از ویرایش در قالب یک کتاب منتشر کند. اینگونه بود که کتابی در سال ۲۰۱۸ با عنوان «یادداشتهای یک ماشین تحریر عمومی» متولد شد.
چند جملهای از این کتاب:
“میتوانستم بنشینم و تایپ کنم. میتوانستم دربارهی عشق بنویسم، یا فقدان، یا اسرار. یا اینکه دربارهی روزم بنویسم. میتوانستم خطاب به مادربزرگم چیزی بنویسم.
امشب این صفحه را خالی رها میکنم. فردا یک مشتری، کسی که روز بدی داشته، یا زندگی تازهای را آغاز کرده، یا قرار است به کسی پیشنهادی دهد، یا در طلب بخشش است، از این پلهها پایین میرود و شاید برای نخستین بار، انگشتانش دکمههای ماشین تحریر را لمس میکنند.”
بیشتر بخوانید: