می گویند ژوزه ساراماگو نویسنده پرتغالی، که در ایران با رمان « کوری» خود را در قلب کتاب دوستان جا داده است. موضوع مورد علاقه اش مرگ بوده است. او همیشه اسرار داشت که « من در قصه هایم آدم بهتری هستم.»
«راهنمای نقاشی و خطاطی»
در رمان «راهنمای نقاشی و خطاطی» که بیش از چهل سال پیش نوشتم، قهرمان داستانم جمجمه ای را در دستانش میگیرد. که در حقیقت تکرار واقعیتی بود که برای خودم اتفاق افتاده بود. تجربه به دست گرفتن جمجمه پدرم که در جنگ جهانی اول جانش را از دست داده بود. عمل من تکرار رفتار فیلسوفانه «هملت» بر سر قبر آشنای دوره بچگیاش نبود. مرگ پدر من فقط واقعیتی بود که وجود داشت و گریزی از آن نداشتم.
«هجوم دوباره مرگ»
ظاهرا مرگ همچنان یکی از مشغله های ذهنی نویسنده است. چون در یکی از آخرین آثارش به نام «هجوم دوباره مرگ»، قهرمان اصلی داستان که یک نوازنده ویولنسل است، با زنی زیبا آشنا میشود. که در حقیقت همان «مرگ» است. در این داستان، مردم برای مدت کوتاهی از مرگ در امان میمانند. ولی مثل همیشه، واقعیت مسیر ماجرا را عوض میکند و دوباره مرگ، امری طبیعی و پذیرفتنی میشود.
جیمز وود، منتقد معتبر، به این نکته اساسی اشاره کرد. که پدر و مادر ساراماگو که او را به خاطر فقر نزد خانواده مسن خود گذاشتند. باعث شد تا واقعیت ساده روستا و تخیل افسانه های فولکلور پدر و مادر بزرگش، در ذهن او در هم بیامیزند.

بیشتر بخوانید:
هراکلیتوس فیلسوفی که بر افلاطون و اندیشمندان متاخر تاثیر گذاشت
ساراماگو در یکی دیگر از مصاحبه هایش گفته است: «من رماننویس نیستم. بیشتر یک مقاله نویسام که مقالاتم را در رمان می گنجانم.» تاکید بیشازحد ساراماگو بر تفکر منطقی و ارائه انتقادات و راه حلهای فرهنگی و اجتماعی. از طریق داستان نویسی، به او این احساس ضد جاه طلبانه را میدهد که رمانهایش فقط نوعی مقاله با لحن قصه گویانه هستند.
ساراماگو هنگام دریافت جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۹۸، جمله معروف فرناندو پزوا، شاعر بزرگ کشورش را دوباره سر داد. که «خط و زبان پرتغالی، کشور من است» و جایزه نوبل را به همه مردم پرتغالی زبان هدیه کرد.
در پایان، شما را به این جمله صمیمانه ساراماگو ارجاع میدهم: «باید این را هم اضافه کنم که معمولاً شخصیتی که از خودم در نوشتههایم منعکس می کنم، از خود واقعی ام بهتر است.»
منبع: مرد روز