کلمات ترکی و مغولی در فارسی

تجزیه و تحلیل نفوذ زبان ترکی در فارسی جدا از عناصر مغولی دشوار است. این امر به این دلیل است که مردم ترک و مغول مدت‌ها قبل از حضور مغولها در منطقه فارسی‌زبان با یکدیگر در تماس بوده‌اند. علاوه بر این، زبان ترکی و مغولی دارای ویژگی‌های مشترک بسیاری هستند ولی با وجود این، عناصر ترکی و مغولی در فارسی قابل تفکیک هستند. در نتیجه حکومت چندین سلسله پادشاهی ترکها و همچنین مغول هال بر ایران، نفوذ کمات ترکی و مغولی در فارسی و کاربرد آنها حتی امروز، بیانگر وسعت تاثیر زبان ترکی بر فارسی است.
تاثیر پذیری از دیگر زبانهای همجوار یا پرنفوذ، غیر قابل اجتناب است و چنین امری سبب غنی تر و قدرتمندتر شدن زبان تاثیر پذیر میشود. بعنوان مثال، زبان انگلیسی بیشترین تاثیر و کلمات را از دیگر زبانها از جکله زبان فرانسه، لاتین، و اسپانیایی به خود گرفته و در نتیجه غنی تر و یک زبان قدرتمند علمی جهان شده است. همچنین، نفوذ دیگر زبانها بر زبانی، بخشی از تاریخ و تجربه آن زبان و مردمان آن است که باید از آن حفاظت شود. با نطر گرفتن این حقایق، مروری میکنیم شماری از صدها کلمه ترکی رایج در فارسی را که برخی از آنها اصل مغولی دارند:

کلمات ترکی رایج در فارسی


قایق: از ریشه قالماق (ایستادن) که به واسطه بر روی آب ایستادن وسیله (قایق) به آن قایق گفته می شود.
آتیش:آتیش یا آتش از مصدر آتماق و جرقه از برخورد دو سنگ.
قالا (قلعه): از ریشه قالاماق. این با قلعه که در عربی به معنی کندن است فرق دارد .
قاشوق: قاشیق از ریشه کلمه قاشیماق به معنی خاراندن.
بوشقاب: از دو کلمه بوش (خالی) و قاب (ظرف) تشکیل شده به معنی ظرف خالی.
چکمه: چکمه از ریشه کلمه چکماق به معنی کشیدن، به پا کشیدن یا پوشیدن است.
آچار: از ریشه آچماق یعنی گشودن و باز کردن.
چالیش: چالیش یا چالش از ریشه کلمه چالیشماق به معنی درگیری یا کار کردن.
قالی: قالی برگرفته ازکلمه قالین یا قلین به معنی کلفت و ضخیم است.
دولاما : دولاما یا دلمه برگرفته از دولاماق به معنی پیچاندن چیزی.
باتلاق : باتلاق از ریشه کلمه باتماق به معنی فرو رفتن است.
قاپیدن : قاپیدن از ریشه کلمه قاپماق به معنی ربودن گرفته شده است.
دوشک :دوشک یا تشک، از ریشه کلمه دوشاماق به معنی پهن کردن گرفته شده است.
قاچاق: قاچاق از کلمه قاچماق به معنی فرار کردن. قاچاقچی یا قاچاخچی به معنی فراری گرفته شده است.
آبجی: آغاباجی، مرکب از: آغا= بزرگوار + باجی = خواهر معمولا به معنای خواهر بزرگوار بکار می رود، در ترکی ترکیه، معادلی از آن برای احترام به برادر وجود دارد “آبی” که از آقا بیگ گرفته شده و به معنای برادر بزرگوار به کار می رود.
اتاق: یک حجره ازحجرات خانه و همین کلمه در مغولی به چادر یا خیمه به کار میرود.
اجاق: دیگدان. دیگ پایه. آتشدان. بعضا ذکر شده است.
آذوقه: از ریشه آزیق که ازکلمات ترکی باستان است گرفته شده است.
آقا: بزرگ، سَرور.

بیشتر بخوانید:

خلاصه کتاب خودت را به فنا نده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *