اراده معطوف به قدرت در برابر اراده زندگی

فلسفه شوپنهاور و نیچه بر متفکران معاصر و درک مدرن روانشناسی تأثیر زیادی داشته است. هر دو در مورد یک گرایش طبیعی و نیرویی که تلاش انسان را بر می انگیزاند، توافق دارند. این موضوع به آن معناست که همه جهان یک تمایل ذاتی به حفظ و تقویت و بقا دارند که درون آن‌ها نهفته است. بنابر این، هر دوی این فیلسوف ها به اراده زندگی اعتقاد داشتند. هر دوی آنها همچنین معتقد بودند که انسان توانایی و انگیزه اصلی اراده برای افزایش قدرت خود بر زندگی را دارد.

اختلاف نظر نیچه و شوپنهاور

چیزی که آنها در مورد آن اختلاف نظر داشتند این بود که بهترین راه برای تحمل یا به حداکثر رساندن اراده زندگی چیست، که همه ما را کنترل می کند. شوپنهاور گفت طرز برخورد و رفتار های زیبایی شناختی وجود دارد که باید برای تحمل کردن اراده زندگی انجام دهیم، وی بر این باور بود که زندگی شرور است و هدف ما باید انکار آن اراده برای زندگی باشد.

نیچه در مورد آنچه که ما باید برای به حداکثر رساندن زندگی خود به عنوان انسان تحت کنترل اراده برای زندگی انجام دهیم، باور متفاوتی داشت. نیچه بر آن باور بود که ما باید با قدرت طلبی قهرمانانه، قدرت خود را برای زندگی به حداکثر برسانیم. ما باید از طریق داشتن و اعمال قدرت خلاق، خود را به کمال برسانیم. به گفته نیچه، زندگی به سادگی، «اراده معطوف به قدرت» است.

شوپنهاور معتقد بود که زندگی با رنج مشخص می شود و خواسته های ما که هرگز به طور کامل ارضا نمی شوند، اعمال ما را هدایت می کنند. این مفهوم در مفهوم او از “اراده به زندگی” گنجانده شده است.

توافق نظر نیچه و شوپنهاور

نیچه با دیدگاه شوپنهاور مبنی بر اینکه زندگی پر از رنج است موافق بود، اما او در مورد چگونگی واکنش به این موضوع مخالف بود. به جای «اراده به زندگی»، نیچه «اراده معطوف به قدرت» را به عنوان نیروی محرکه اصلی رفتار انسان پیشنهاد کرد.

شوپنهاور استدلال کرد که انسان ها عمدتاً توسط یک نیروی اولیه و ناخودآگاه هدایت می شوند: “اراده زندگی”. این اراده از طریق خواسته ها و نیازهای ما آشکار می شود.
تئوری شوپنهاور نشان می دهد که اعمال ما توسط تفکر عقلانی هدایت نمی شود، بلکه توسط یک اراده ذاتی و ناخودآگاه هدایت می شود. این مفهومی است که تشابهاتی را در درک روانشناسی مدرن از انگیزه انسانی پیدا می کند.

بیشتر بخوانید:

اراده در فلسفه شوپنهاور

در پایان، فلسفه‌های شوپنهاور و نیچه نه تنها بر متفکران معاصر خود تأثیر زیادی گذاشت، بلکه همچنان در درک مدرن ما از روان‌شناسی نیز تأثیر بالایی دارد. با مرور مجدد فلسفه‌های آنها، ما میتوانیم بینش‌های ارزشمندی در مورد پیچیدگی‌های انگیزه، میل و جستجوی
خوشبختی انسان به دست آوریم.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *